پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

نوروز ۸۹: آنچه گذشت...

اول اینکه امیدوارم عید به همه خوش گذشته باشه و کلی تنبلی کرده باشین. به وبلاگ همه سر زدم و پست های این مدت رو خوندم. مطمئن شدم که برای شما هم اتفاق خارق العاده ای نیفتاده و حادثۀ عجیبی روی نداده (عجیب که می گم یعنی مثلاً دیدن یه موجود فضایی از نزدیک یا تبدیل شدن به یه خون آشام واقعی).

نمی دونم چه اصراریه وقتی می ریم شمال حتماً باید آخر شب ها فیلم ایرانی ببینیم. اصلاً یه جورایی تمام فیلم های ایرانی که در طول سال می بینم همین زمان هایی هست که شمال اقامت داریم! اونجا کلی فیلم هست انگلیسی و غیرانگلیسی زبان و البته تعداد بیشماری فیلم ایرانی که توسط والدین محترم بنده خریداری می شه. اینبار سه تا فیلم دیدیم: کتاب قانون، حس پنهان و فاجعه بارترین فیلم تمام عمرم: زندگی شیرین.

تا سه شب بعد از تماشای این فیلم به زور قرص های آرامبخش خوابیدم... یعنی عوامل فیلم تونستن مزخرفترین، بدترین، بی معنی ترین و چرندترین فیلم تاریخ سینمای ایران رو بسازن. در حدی که باید گفت درد و بلای "امشب شب مهتابه" بخوره تو سر این یکی.

تازه فاجعه اینجا تموم نمی شه که. وقتی فهمیدم "زندگی شیرین" با دو میلیارد و سیصد میلیون تومن سومین فیلم پرفروش سال ۸۸ بوده، سه شب بعدیش هم با قرص اعصاب خوابیدم. یعنی واقعاً مردم ما انقدر از اینجور فیلم ها خوششون میاد؟ یعنی سطح سلیقۀ ملت شده این؟ چه اتفاقی افتاده مردمی که دوره های گذشته فیلم های بایکوت، اجاره نشین ها، هنرپیشه، آدم برفی، لیلا، آژانس شیشه ای، شوکران، سگ کشی، پارتی، دوئل، مکس، چهارشنبه سوری و میم مثل مادر رو تبدیل می کردن به پرفروش ترین فیلم سال، حالا رفتن سراغ "زندگی شیرین" و "دو خواهر" و اخراجی های ۲؟

کجا گذاشتم اون قرص های آرامبخش رو؟