پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

چرندیات بعد از نیمه شب...

۱- تازگی ها رفتم تو نخ کتاب های روسی. "گذر از رنج ها"ی تولستوی رو خوندم و حسابی لذت بردم. عجب نویسنده هایی بودن این روس ها. بیشتر از هزار صفحه کتاب نوشته پر از داستان و حادثه. از توش حداقل بیست تا کتاب درمیاد. حیف که دیگه روسیه اون شکوه سابق رو نداره. چقدر آهنگساز و نویسنده و شاعر و فیلمساز... چقدر آثار هنری. هوس کردم یه سفر برم روسیه و میدان سرخ رو از نزدیک ببینم؛ مسکو با کاخ کرملینش، سن پیترزبورگ با اون شب های سفیدش، خونۀ داستایوفسکی، پوشکین، چخوف و موزۀ هرمیتاژ...

 

۲- یه سری فیلم این اواخر دیدم که هیچکدوم همچین چنگی به دل نمی زنن. یا سوژه ها تکراری هستن، یا ایراد ساختاری دارن. بهترینشون Where the Truth Lies بود که یه موضوع جنایی داره و فیلم نسبتا خوبیه. اگه گیرتون اومد ببینین ضرر نمی کنین!

 

۳- نمی دونم چرا یه عده که تازه فارغ التحصیل شدن، بیکار هستن. یعنی واقعا کار پیدا نمی شه یا سطح توقع رفته بالا؟ شاید هم پای مشکل باستانی ایرانیان در میونه: اتساع اسافل! باهاشون که صحبت می کنم می گن کارش خوب نیست، یا درآمدش کمه. چرا انتظار دارین از همون روز اول بشین مدیر؟ من خودم وقتی سال دوم دانشگاه شروع بکار کردم درآمد اصلا برام مهم نبود. چقدر مجانی کار کردم... فی سبیل الله! فقط برای پر شدن رزومۀ کاریم. اولین حقوقی هم که گرفتم (از دانشگاه علم و صنعت) بود ماهی ۲۰ هزار تومن! (شدم عین پدربزرگ ها)

 

۴- امسال هیچکدوم از سریال های ماه رمضون رو نگاه نکردم. پارسال از "زیرزمین" خوشم میومد، پیارسال هم از "او یک فرشته بود". حالا اشکال نداره، "حلقۀ سبز" به زودی پخش میشه اونو می بینم. نمی دونم چرا همه دو ماهه سریال می سازن حاتمی کیا دو ساله! یا خیلی وسواس به خرج می ده یا سریال ساختن بلد نیست که البته احتمال حالت اول خیلی بیشتره! (آقا شرمنده اینجوری نوشتیم ها! ما به خیالمون با شما این حرفا رو نداریم!)

 

۵- هورا! بالاخره واروژ کریم مسیحی بعد از "پردۀ آخر"ی که ۱۷ سال پیش ساخت داره یه فیلم دیگه می سازه اونم چه فیلمی، چه بازیگرایی: فروتن، رادان، هاشم پور و ترانه علیدوستی. اسمش هست "تردید". شاید این یکی از همون حوادثی باشه که می تونم برای دیدنش روزشماری کنم.

 

۶- عجب شهر باحالی داریم به خدا! یه نم بارون که خوبه، چند نفر تف بندازن خیابون خیس شه، ترافیک راه میفته چه جور! همینه که تهرون توی دنیا از لحاظ کیفیت زندگی شهری رتبۀ ۱۷۶ میاره دیگه! آدم این آمارها رو می خونه افسردگی می گیره به مولا!

 

۷- آقا یه وبلاگ گروهی درست کردیم به اسم کتابهایی که می خوانیم که لینکشم گذاشتیم اون بغل، حالا اینجام میارم. قصد داریم توش چند خط درباره کتابهایی که می خونیم بنویسیم و اونو معرفی کنیم. هیچ محدودیتی در نوع کتابها وجود نداره و از عضویت هر کسی که اهل کتاب خوندن باشه و چند خط بنویسه استقبال می کنیم.

 

۸- تا حالا شده به یکی بگین فلان اسم خیلی مضحکه بعد طرف بگه اسم مادر من همینه؟!

نظرات 11 + ارسال نظر
سیما سه‌شنبه 24 مهر 1386 ساعت 09:55

سلام در مورد بند ۸ باید بگم قدیما کلاس زبان می رفتم حرف اسم شد من هم اظهار فضل کردم که اسم باید یک طوری باشد که بچه بزرگ می شود هم لوس نباشد مثلا پوپک اصلا به درد بزرگها نمی خورد بعد فهمیدم اسم خانم معلممان پوپک است !!!!!

کیت کت خوشمزه ... پنج‌شنبه 19 مهر 1386 ساعت 15:35

عنوان نوشتت کاملا مناسبه...کاملا مشخصه که بعد از نیمه شب و در حالت خواب و بیداری نوشته شده.

یعنی انقدر چرند بود؟!

پروانه.ا چهارشنبه 18 مهر 1386 ساعت 14:02 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

سلام
۱-ادبیات روس همیشه خواندنی و همیشه شاهکار
۲-تازگیها میدون نزدیک خونه ی ما دست فروش های سی دی زیاد شد ه دی وی دی با کیفیت عالی. از یکیشون پرسیدم فیلمای مخملباف رو داری ؟گفت: تموم کردم .
۳- من می دونم چرا بیکارن چون کارمندای قدیمی رو می بینن که از کارمندی نون در نمی آید و جوونیشون از دست می دن ولی.....
۴- تلویزیون خانه ی ما خاموش است سریال بی سریال
...

شیوا چهارشنبه 18 مهر 1386 ساعت 07:31

می خواستم بگم اگه...

(بنا به درخواست خود ایشان سانسور شد!)

سلام. در رابطه با موضوعی که مطرح کردین، اگه می تونین اون رو به صورت مکتوب دربیارین و برام ایمیل کنین: hesgan@yahoo.com . البته من شخصا به این نوع موضوعات علاقه زیادی ندارم ولی اگه دوست داشتین بفرستین. ممنون.

فرشته سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 17:29 http://freshblog.blogsky.com

حسام واقعا سریال او یک فرشته بود رو میدیدی؟؟ از تو که اینجور معلومه اهل فیلمی و سریال lost و چند وقتیه که فیلم توپ ندیدی بعیده که از یه سریالی مثل این با بازی های چیپ جوهرچی و اون دختره خوشش بیاد و دنبال کنه خوشحالم که وقتمو سر سریالهای اینجوری نمیذارم......... تو هم امسال چیزی رو از دست ندادی!!!!!

دلیل دیدن سریال او یک فرشته بود این بود که این سریال رو دقیقا از روی یه سریال آلمانی کپی کرده بودن اونهم به بدترین شکل ممکن. می خواستم ببینم آیا جایی در سریال نوآوری هم می کنن یا نه که خب دیدم نه! البته یه پلانش رو طوری فیلمبرداری کرده بودن که خداییش خیلی خوب بود. دختره هم ای بدک نبود!!!

غریبه سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 13:48

سلام به همگی بالخصوص نویسنده ۲۷۰ خودم
این اولین پست من است از خودم بگویم نه بهتر شما درباره من هر چی به ذهنتان میرسد بفرمایید به هر حال از این به بعد
برایتان از هر دری می نویسم در ضمن آقایان احسان و راد با شما هستم صدایم را دارید پس چه را موافقت نمی کنید هان؟؟؟؟؟؟؟
راستی من هم خیلی خوشحال شدم که بالاخره تهران یک بارن کمی زد آخ می دانید چقدر دوست دارم بعد از ماه رمضان بروم یکبار دیگر قله دماوند ....پ

یادم رفت جون من این زنگ تلفن عوض کن حسام جان یا لااقل در حالت ویبره بگذار باشه آخه می دانید دوستان حسام یک گوشی جدید با گارانتی گرفته مبارک نه؟

اگه کسی بلده چطوری می شه صدای زنگ تلفن (رومیزی) صاایران رو عوض کرد بهم بگه. مجبور شدم صداشو قطع کنم چون وقتی زنگ می زنه کل اتاق میلرزه!

بعد هم ملت هوای این رفیق ما رو داشته باشین دیگه! می خوایم به زودی به عضویت کلوب فیلمامون درش بیاریم.

محمد سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 11:37

درباره هفتمین موردی که نوشتی باید بگم یه بار خود من داشتم کلی از مردمای یکی از شهرهای شمالغربی کشور (!) بدگویی می کردم بعدش دیدم مدیرمون عدل مال همون شهره! اومدم درستش کنم بدتر شد!

فرناز سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 11:28

راستی فیلم گذر از رنجها رو ساختن؟ داریش؟

من فیلمش رو ندیدم و نمی دونم ساخته شده یا نه اما سال ۱۹۶۵ یه سریال تلویزیونی به همین ساخته شده که اونم هر چی گشتم پیدا نکردم.

محسن مب سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 06:08 http://ketabamoon.blogsky.com

وبلاگ را درست کردم.
http://ketabamoon.blogsky.com/
تو به عنوان مدیر وبلاگ برگزیده شدی.
امیدوارم آیندگان از من به عنوان بنیانگذار این وبلاگ به نیکی یاد کنند. و نیز آن تایتل را برای ثبت در تاریخ نگاه دارید.

محسن مب سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 05:30 http://after23.blogsky.com/

میدونم که دوام نیاورد چون زیر پای تو پاره شد!!
در اون مورد خودت میدونی و فیروزه. جهنم چشمم کور و دنده ام نرم که خودم درستش میکنم اسمشم میذارم کتابامون. و توو رو به عنوان مدیر وبلاگ بر میگزینم هر چند اگر جای تو باشم با طناب فیروزه توی چاه نمیرم.

چقدر خوب! وبلاگی بسازیم خواندنی و دلپذیر.

محسن مب سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 00:04 http://filmamoon.blogsky.com/

اینکه افکار بعد از نیمه شب نبود که. من چی بنویسم که خدا رو خوش بیاد؟
بهرحال بی وراجی نمیرم:
من فکر میکنم واروژ کریم مسیحی میخاد رکورد کوبریک رو که در چهل سال ده تا فیلم درست کرد و بشکنه.
راستی در مورد سریال های ماه رمضون منهم هیش کدومو ندیدم. میدونم توی یکیش یک حاجی هست و توی یکی دیگش یک الیاس. اینارم با اس ام اس هایی که اینروزا با لبیک گفتن به پستی که چن وخت پیشا گذاشتی در مورد روزهای بی حادثه برام ارسال میشه و شهر رنگ و بوی زندگی!!! گرفته شناخته ام. جالبه که بدونی این اس ام اس ها رو باید برام معنی کنن.
در ضمن فیروزه میگفت که بیاییم یک وبلاگ درست کنیم به نام کتابایی که میخونیم. بهش گفتم که با اون حضور گرمت در فیلمایی که میبینیم من دیگه گول نمیخورم. هرچند کتاب هم نمیخونم. گذر از رنج ها رو خانده ام. شاید یکی از آخرین کتابای روسی که خوندم همین بود. اون وقتایی که تو اونو از کتابخونه بابا در میاوردی و میذاشتی زیر پات تا قدت بلند تر بشه و از توی یخچال یک تخم مرغ در بیاری و از پنجره بزنی توی سر مردم توی کوچه.

گذر از رنج ها هیچوقت توی کتابخونه بابا بیشتر از چند روز دوام نیاورد که من فرصت داشته باشم ازش استفاده بهینه بکنم!
با نظر فیروزه هم به شدت موافقم. اتفاقا منم یه مدته به این فکر افتادم که چند خطی درباره کتابایی که می خونیم یا خوندیم بنویسیم. اگه پایه باشین منم پایم اساسی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد