پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یادداشتی بر سنتوری (داریوش مهرجویی)

"سنتوری" بیش از هر چیز روایتگر سرنوشت هنر و هنرمند در جامعۀ امروز است؛ هنرمندی که باورهای نادرست مذهبی و محدودیت های فرهنگی استعدادش را می خشکاند و او را از اوج هنر و افتخار پایین می کشد تا در ردۀ خوارترین اعضای اجتماع – معتادان خیابانگرد – قرار گیرد.

"سنتوری" نه تنها داستان سرنوشت نافرجام یک نوازنده و خواننده، بلکه قصۀ تمام هنرمندانی است که در شرایط نابسامان فرهنگی جامعۀ امروز برای حذف و سانسور نشدن تلاش می کنند. "سنتوری" داستان محسن چاووشی است، اصلاً داستان خود مهرجویی است... "سنتوری" کوتاه شد، سانسور شد، تعویض شد، توقیف شد و بطور غیرمجاز توزیع شد تا تمام سرمایۀ تهیه کننده (مهرجویی) بر باد رود.

"علی، خواننده و نوازندۀ سنتور به دلیل عدم دریافت مجوز آثارش با مشکلات جدی مواجه می شود. او برای گذران زندگی ناچار است شبها در مجالس عروسی آواز بخواند و همین شرایط او را به تدریج به سمت مواد مخدر می کشاند..."

من دیده ام جوانانی مثل "علی سنتوری" را که با شور و شوق و استعداد فراوان کارشان را شروع کرده اند و به دلیل حمایت نشدن از سوی دستگاه های فرهنگی کشور و مواجهه با مشکلات معیشتی آنچنان تغییر کرده اند که حتی شناختن چهرۀ آنها غیرممکن است. همانطور "هانیه" در پایان فیلم "علی" را دید و باور نکرد.

چرا سنتوری توقیف شد؟ بسیار ساده: به دلیل نمایش عریان حقیقت، حقیقتی تلخ که متاسفانه در جامعۀ امروز کشورمان حکمفرماست. تا بحال هیچ فیلم ایرانی به این شکل به ریشه های یک معضل اجتماعی نپرداخته بود.

باید از نوشتن دربارۀ نکات فنی فیلم صرفنظر کرد، زیرا اگر همه چیز سر جایش نبود، فیلم تا این حد – روی مسئولان فرهنگی جامعه – اثر منفی نمی گذاشت و آنها را به این شکل عصبی نمی کرد. آنها از نمایش فیلم واهمه دارند که نکند تماشاگران – مردم – متوجه برخی ریشه ها شوند.

تا وقتی عقاید خشک متحجرانه و نظارت بی ضابطه در کشور جاری باشد، تعداد "علی سنتوری"ها روز بروز افزایش خواهد یافت...

حمایت از فیلم

نظرات 10 + ارسال نظر
امین عرب پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 12:58 http://3av.blogfa.com

خوب ننوشتی

ممنون از اینکه وقت گذاشتی و خوندی.

گیلناز چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 00:13 http://www.hichvahame.persianblog.ir

سلام...پس شما هم بالاخره این فیلم رو دیدید...خوشحالم...و اینکه لینک حمایت رو هم قرار دادین به عنوان یه هم فکر در این زمینه ازتون تشکر می کنم...پیشاپیش عیدتون مبارک...امیدوارم سالی که داره میاد به بی رحمیه ۸۶ نباشه...

گلناز پنج‌شنبه 16 اسفند 1386 ساعت 21:36

ما هم بالاخره این فیلم رو چند شب پیش دیدیم...بازی رادان واقعا جالب بود...حقش بود جایزه بگیره.

فرهاد دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 11:28 http://www.rahdari.ir

دیشب فیلم رو دیدم....
راستش اونجوری نبود که فکر می کردم....
شاید هم نسخه سانسور شده بود...فعلا که گیجم...
ولی با این حال خوب بود...

مهدیه پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 22:37 http://badoom.blogsky.com

حیف! دلم می خواست این فیلم رو روی پرده سینما ببینم. من مثل خیلی های دیگه که این روزا نوشتن سنتوری اونطوری نبود که انتظار می رفت فکر نمی کنم. به نظر انقدر واضع و واقعی تونسته بود حقیقت جامعه رو نشون بده که همه درکش کنن. بفهمنش و من این همه فهم بودن و این ساده به تصویر کشیدن رو دوست داشتم.
بازی رادان واقعا عالی بود. ترانه های چاووشی رو دوست داشتم ولی به نظرم گلشیفته خودشو بازی کرده بود نه نقش دختری به نام هانیه و تو موقعیت اون رو.

با تمام نظراتت ۱۰۰٪ موافقم.

دارا پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 17:32

دستتش درد نکنه.................

احسان چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 19:44 http://nagofteh-ha.blogsky.com

یکی از محالات روزگار اینه که مهرجویی فیلم بد بسازه... به نظر من یکی از موفقیت های این کارگردان بزرگ آمیختن زیبایی ها و زشتی ها فرهنگمونه که با بهترین آرایش اون ها را به بیننده نشون میده... و به نظر من بزرگترین شاهکارش فیلم بانو بوده!

به نظر من هم بانو یکی از بهترین فیلم های مهرجوییه. البته خود من درخت گلابی و لیلا رو هم به همون اندازه دوست دارم.
تنها فیلمی از مهرجویی که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم بمانی بود.

فرهاد چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 16:05 http://www.rahdari.ir

من فیلم رو ندیدم ولی از مهرجویی بعیده که حقیقت رو بخواد عریان نمایش بده....برای یک سری آدم ها باید حقیقت تلخ رو پوشیده و لای زر ورق نشون داد....کاری که خود مهرجویی در فیلم "گاو" کرد

نازنین عمری سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 19:42

یادداشتتون در مورد فیلم سنتوری رو خوندم اما چیزی نبود که بخوام بگم برای همین میخواستم کامنت نگذاشته برم.
اما جمله ی بالاتون رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتم و معمولا عادت دارم وقتی که چیزیرو دوست دارم میگم.
برای همین این کامنتو گذاشتم.

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم!
راستی چقدر وبلاگ شلوغ پلوغی دارین این وبلاگتون رو قبلا نیومده بودم سفر نامه هارو میخوندم و اون وبلاگی که برای فروش فیلم بود.
یادش به خیر وبلاگ ۴ سالم تو بلاگ اسکای...
فعلا برم.

محسن سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 15:54 http://after23.blogsky.com/

البته برای اولین بار بعد از انقلاب معتادان و قاچاقچیان هم نام های اسلامی دارند و دیگر مانند سریالهای درپیتی صدا و سیما نامشان جمشید خان و هوشنگ خان نیست. در این فیلم نام یکی از زیباترین کبوترها هوشنگ خان است.
البته این همان آینه تمام نمای ایران است. آینه را شکستند ولی تصویر و آنچه که تصویر را ایجاد کرده هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد