پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

فرودگاه مهرآباد، ترمینال شمارۀ ۵، ۱۱ شب

سالن بزرگ نیمه کاره، غرفه های نیمه خالی، انبوه جمعیت، سر و صدای ملت، جیغ بچه ها، آهنگ مداوم دستگاه های اسباب بازی از گوشه و کنار، کف سالن پر از آشغال و زباله...

بدون دوربین مدار بسته، بدون حراست، بدون اطلاعات پرواز، بدون آرامش، بدون نظم، بدون راهروی ورودی حجاج...

مردهایی که دوربین به دست از ستون و میله های وسط سالن بالا رفتن تا بهتر بتونن مسافرشون رو پیدا کنن،

کسانی که از داربست های سالن آویزون شدن تا بتونن از ورود حاجی شون فیلمبرداری کنن،

زنی که دو تا بچه اش رو وسط جمعیت کف زمین نشونده، یه ساندویچ کالباس هم گذاشته روی زمین، با دست می کنه می ذاره دهن بچه ها. بعد از هر لقمه هم دست خودش رو لیس می زنه تا تمیز بشه... به دستش که نگاه می کنی می بینی تا آرنج النگوی رولکس داره...

دو تا مرد که یهو سر یه چیزی با هم دعواشون می شه، شروع می کنن به زدن همدیگه و هیچ نیروی حراست نیست که مراقب امنیت سالن باشه...

حلقه های گل له شده زیر دست و پا، چرخ دستی های خالی رها شده در تمام محوطه، ترافیک برای خروج از پارکینگ بدون نگهبان، بوق ممتد اعتراض آمیز ماشین ها، "یابو برو جلو"،...

ترمینال شمارۀ ۵، ترمینال حجاج، فرودگاه مهرآباد، تهران، ایران: سرزمین آریایی، فرهنگ ایرانی، تمدن باستانی