نوه هاش داشتن توی کوچه از روی آتیش می پریدن و بازی می کردن. سر و صدا خیلی زیاد بود. هر لحظه نارنجکی چیزی منفجر می شد و فشفشه ای به هوا می رفت. با زحمت زیاد تونسته بود خونه رو پیدا کنه و حالا با خیال راحت نشسته بود روی لبۀ پشت بوم و از تماشای بازی نوه ها لذت می برد.
یه ماشین مشکی رنگ که صدای ضبطش خیلی بلند بود وارد کوچه شد، چند نفر ازش پیاده شدن و درهای ماشین رو باز کردن. مردم دور ماشین حلقه زدن و شروع کردن به رقصیدن...
برگشت و دوست قدیمیش رو دید که ایستاده بود روی پشت بوم بغل. یه لحظه یاد روزهایی افتاد که با هم گذرونده بودن...
برای آخرین بار به نوه هاش نگاه کرد، می دونست تا یکسال دیگه نمی تونه از نزدیک ببیندشون. می خواست چیزی به دوستش بگه که متوجه شد رفته. لبخندی زد و با خودش فکر کرد "بازم زودتر از من رفتی؟ اشکال نداره، بالا بهت می گم". چند ثانیه به آسمان نگاه کرد و... رفت.
به اعتقاد ایرانیان باستان، شب چهارشنبۀ آخر سال ارواح درگذشتگان به زمین سفر می کردند تا برای خانواده هایشان برکت و سلامتی طلب کنند. آنها از روی آتشی که مقابل (یا روی بام) خانه ها افروخته می شد خانه شان را می یافتند.
جشن ما بسیار باشکوه برگذار شد.
کنار خانواده ای که هر کدام جایی هستند..
همه گرد هم آمده..
هم کیشان خود..
جالبش این بود پایان شب گروهی نزدیک به 200 نفر یک ریز شعار می دادند و دوستان مخلص هم نتوانستند به ما نزدیک شوند.
جای شما سبز.
خوش گذشت.
kheili ghahsnag bood..mersiiiiiiiiiiiii
خیلی جالب بود
نمیدونستم ایرونی ها این عقیده رو دارن
اما جالب تر ازون کامنتهای این پستت بود
کلی خندیدم
به اعتقاد من چند تا مشکل منطقی در چهارشنبه سوری پیش اومده که باید بهش به دقت فکر کنیم:
۱- طفلک ارواحی که در خانواده شون مهاجر دارن میمونن اون شب سر کی فرود بیان !
۲- دود ناشی از اکلیل سرنج و ترقه اونقدر زیاده که ارواح مثل زمانی که هوا مه آلوده خونه طرفشون رو نمیبینن که فرود بیان
۳- ارواح از ترس برخورد ترقه با ماتحتشون (!) اصلا نزدیک زمین نمیان.
فعلا همین سه تا رو حل کنیم تا بعد. یه سال دیگه هم فرصت داریم
از این جواب هایی که توی کتاب های در پیت احضار ارواح به سوال ها داده می شه:
هر سه مشکل به این برمی گرده که شما ارواح رو فیزیکی تجسم می کنین. در صورتیکه نه به ارواح چیزی برخورد می کنه، نه دود می ره تو چشمشون و نه گیج می شن کجا برن. اونا می تونن در یک زمان چند جا باشن و از چند نفر دیدن کنن.
خط اول فهمیدم اینا روحن ... خیلی داستان جالبی بود خیلی دوستش داشتم.
برای همین هم میگن چهارشنبه سوری چراغ خونه هاتون رو حتی میرین بیرون روشن نذارین!! قدیم ها تا صبح شمع روشن می کردن الآن هم که دوره دوره شمع و عوود و این حرفاست ... من حتما روشن می کنم. هر چند نمی دونم کدوم یکی از اجداد من تا استرالیا میاد!!!
متوجه نشدم، می ریم بیرون روشن بذاریم یا نذاریم؟
خیلی خیلی جالب بود!
کیفور شدم!
قربونت!
من فکر کردم آخرش ترقه منفجره میشه و چشم نوه کور میشه. و درس عبرتی میشه برای دیگر جوونا که همون جوری که بعضیا میخوان آتیش بازی نشه. خوب شد که این جوری تموم نشد.
روی در و دیوار نوشتن:
چهارشنبه سوری یا چهارشنبه سوزی؟
خیلی شعار درپیتیه، آتش نشانی نوشته.
ارواح چهارشنبه سوری بیان زمین زهر ترک میشن که بیچاره ها!
دیگه بعد اینهمه سال اونام عادت کردن به این سر و صداها!
آخی. چقدر قشنگ بود. مخصوصا اون جایی که می دونست که دیگه تا سال دیگه نمی بیندشون! خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
:)
چه جالب! من اصلا نمیدونستم دلیل روشن کردن اتیش چیه! حالا میدونی چرا قاشق میزنن اون شب!
در ضمن من یه خط به داستانت با اجااااااااازه اضافه کردم:
برای آخرین بار به نوه هایش نگاه کرد، می دونست تا یکسال دیگه نمی تونه از نزدیک ببیندشون. می خواست چیزی به دوستش بگه که متوجه شد رفته. لبخندی زد و با خودش فکر کرد "بازم زودتر از من رفتی؟ اشکال نداره، همون بالا بهت می گم". او هم چند ثانیه به آسمان نگاه کرد و... رفت.
ولی هنگام بالا رفتن یه فشفشه که نوش روشن کرده بود اومد محکم خورد تو ماتحتش! با خودش گفت: تخم سگ حتمن از قصد زد! از بچگیش همینجوری کرم داشت!
میدونم بی مزه بود ولی همینجوری گفتم برات بنویسم دیگه! ))
برای بالا بردن بار طنز آخرش خوبه، ولی نباید بخوره بهش. جسم فیزیکی که نیست... مثلا باید از توی شکمش رد بشه.
یادم باشه یه آتش کوچک واسش روشن کنم چون خیلی وقته که به خوابم نمیاد شاید راه اتاقم را گم کرده یا من را فراموش کرده