پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

حرف های بعد از نیمه شب...

چند ساعت بعد از نوشتن آخرین پستم دربارۀ بیرون اومدن از سایپا، دو نفر از مدیران قدیم باهام تماس گرفتن که بیا اینجا صحبت کنیم. یکیشون از شرکتی بود که هیچ رقمه حاضر نیستم باهاشون کار کنم، یعنی اگه حتی از بیکاری بمیرم!

دومی از شبکه ۵ بود. یکی از دوستانی که از طریق من وارد صدا و سیما شده بود، حالا شده مدیر یکی از گروه های شبکۀ ۵. پیشنهادش جالب بود. دیروز رفتم سعادت آباد دفتر شبکه تا با هم صحبت کنیم. (نمی دونم چرا هروقت دارم می رم صدا و سیما ناخودآگاه توی راه آهنگ کلاه قرمزی رو زمزمه می کنم: برو به سمت تهرون، می خوام برم تلویزیون!) دربارۀ چند تا طرح صحبت کردیم و اینکه اگه بخوام باهاشون کار کنم بعنوان تهیه کننده با من قرارداد می بنده نه کارگردان. این یعنی بودجه کامل در اختیار منه و تا تحویل فیلم نهایی ریخت نحس هیچکدوم از مدیران سازمان رو نمی بینم!

من همون اول روبان سبزی که همیشه همرامه رو از کیفم درآوردم و گفتم ببین من سبزم، به موسوی رای دادم، تو خیابون رفتم، داد زدم، باتوم و گاز اشک آور خوردم... مدیران سازمان می تونن طرز فکر منو قبول کنن؟ اینطور که دوستم می گفت ظاهرا اونها ایده های منو می خوان و نه طرز فکرمو.

سرم سوت کشید وقتی عدد و رقم ها رو شنیدم. سه روز کار ۹ میلیون تومن، دو هفته کار ۴۵ میلیون... وقتی قیمت ها رو شنیدم احساس کردم خب روی این یکی می شه فکر کرد...!

کار ضبط موسیقی فیلم به خوبی پیش رفت و درست طبق برنامه انجام شد. این روزها مشغول چیدن موسیقی و level کردن صداهای نهایی هستم و اگه مشکل خاصی پیش نیاد تا ۲۰ خرداد فیلم آماده اس.

فرم چند تا جشنوارۀ داخلی و خارجی رو گرفتم که پر کنم و براشون بفرستم (البته بعد از اضافه کردن زیرنویس انگلیسی و عربی و فرانسوی). حالا دربارۀ چگونگی ارسال فیلم به جشنواره های خارجی یه پست جداگانه می ذارم تا شاید روزی به درد فیلمسازان دیگه هم بخوره.

نظرات 12 + ارسال نظر
آراد چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 23:09

من عاشق صدا و سیما هستم ... تو رو هم که دوست دارم ... اون مدیر رو هم که می شناسم ... حله دیگه ... من هفته ای 3 میلیون رو هم قبول دارم ... کی بریم برا مصاحبه ؟

مصاحبه نمی خواد. طرح بده می ریم ضبط. همه چی دست خودمونه.

محسن سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 21:41

اگه آرتیست خواستن من و یک دوستم به اسم دارا دنبال کار می گردیم. هر دومونم اسکاری و سوپر استار دبش.

سونیا سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 21:07

راست می گین... به اینجاش فکر نکرده بودم!

پروانه سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 20:17 http://parvazbaparwane.blogspot.com

چه خوب پارتیمون دیگه تلویزیون کلفت شد.
بی زحمت چند تا فیلم از شاهنامه درست کنید و ما رو خبر کنید تا بریم تلویزیمونو روشن کنیم و نگاه کنیم.

اسم کلاه قرمزی میاد یاد صحبتس با الاغه میفتم که بهش میگفت نمی دونی چقدر پشت سرت حرف میزنن بیا بریم مدرسه

آره واقعا چقدر هم اینا مایل هستن از شاهنامه فیلم ساخته بشه...

گلناز سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 13:15

اول اینکه:من از این موقعیت استفاده میکنم و یک خسته نباشید به شوهرم میگویم بابت موسیقی بسیار زیبایی که برای فیلم ساخت.بعد یک جون به طاقتت به خودم بابت صبر و تحملی که در این ۲ هفته داشتم که خونمون به مثال بازار شام بود.و هیچ صدایی نباید ازمون خارج میشد!!
دوم:ما به برادرمان که هیچ رقمه حاضر نیست طرز فکر و عقایدش را بفروشد افتخار میکنیم.
سوم اینکه:امشب یه سر بیا خونمون کارت دارم!!!
چهارم اینکه:هیچ وقت یادت نره یه خواهر بیشتر نداری!!
و پنجم اینکه موفق باشی و کار جدیدت هم مبارک.....

اول: من هم تشکر می کنم از شما و تمام اهل بیت بر و بکس فیلم که در این ایام با ما همکاری کردن و اجازه دادن خونه زندگیشون رو بریزیم به هم و برنامه های خانوادگی شون رو مورد عنایت قرار بدیم. حالا خونه شما دو هفته سر موسیقی به هم ریخته بود، نمی دونی چند تا درخواست طلاق بعد این فیلم به دادگاه های خانواده ارائه شده...

دوم: ما اینیم!

سوم: جدی یا شوخی؟!

چهارم: چشم!

پنجم: مرسی

محمد سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 08:33 http://mohamed.blogsky.com/

حسام با این حساب اینجا کلی خواننده ی خاموش با کلاس داره ! )
مردم از خنده اون قسمت کلاه قرمزی رو خوندم!))))))))))))))

به نظر منم هیچی ارزش اینو نداره آدم اعتقادش رو و باورش رو زیر پا بذاره! بی اعتقادی هم یه راه حله برا این جور موقعها! میشه روش فکر کرد!

بی اعتقادی؟ من؟ مشکل همینه دیگه... که من برای همه چیز یه ایدئولوژی دارم!

کوروموزوم نا معلوم سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 00:46 http://xxxy.blogsky.com

من همون اول روبان سبزی که همیشه همرامه رو از کیفم درآوردم و گفتم ببین من سبزم....
خیلی این تیکرو دوست داشتم هیچ وقت از آدمایی که به خاطر موقعیت و شغل زیر همه ی عقایدشون میزنن خوشم نیومده و خودمم اینکارو نمیکنم یادمه اون سالی که کنکور دادم روزنامه نگاری دانشگاه سوره هم قبول شدم نماز و تمام اینچیزارو ازم پرسیدن چون خودم بهشون معتقد بودم و بلدم جواب دادم اما وقتی از عقاید خانوادم پرسیدن هرکاری کردم به دهنم نچرخید بگم که بابام آدم مذهبی هستش وقتی پرسید نماز میخونه گفتم نه و جند تا سوال همینجوری که خلاصه ردم کردن حالا باید در مورد اون مصاحبه تو وبلاگم بنویسم خیلی جالب بود زنه هیچیو جا نمینداخت مثلا نوشته بود آثار رژ لب بر لبانش هویداست!
با این حال امیدوارم که یه عالمه کار با حقوقای خوب خوب پیدا کنین و اینا

متاسفانه این یه کار اصلا از من برنمیاد که بخاطر پست و شغل خودمو غیر از چیزی که هستم نشون بدم...

از این مصاحبه های استخدامی و پذیرشی هم داستان های جالبی درمیاد. من یکی از مصاحبه هامو نوشته بودم قبلا.

سونیا دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 22:17 http://allalone.blogsky.com


Wow!سه روز 9 میلیون! تازه می خواین روش فکر کنید؟ من بودم این رقمو می شنیدم فکر کردن از یادم می رفت!

حتی به قیمت ساختن فیلمی ضد ارزش های فکری و اعتقادی خودتون؟ حتی به قیمت تخریب چهره هایی که بخاطرشون رفتین توی خیابون و شعار دادین و کتک خوردین؟

لاله دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 18:17 http://barani.ca

برای تک تک مواردی که گفتی از ته قلبم برات آرزوی موفقیت میکنم و میدونم که با پشتکار و علاقه ای که داری حتما موفق میشی.

ممنون از لطفی که همیشه داشتی.

ر و ز ب ه دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 15:46 http://hazrat-eshgh.com

یا حضرت جرجیس.
اینو.
کل درآمد زندگی بابای من نمیشه این اندازه.
آقا ما که هم شهری شدیم تقریبن دوست هم که هستیم نمیشه یه صحبتی کنی اونجا؟

من توانایی های زیادی دارم.
ظرف خوب می شورم. گرد گیری.. این چیزا.
؟؟
تازه سر به زیر هم هستم! از لحاظ فکری هم که خیــــــــــــلی بهشون نزدیکم. کیش و آیینم رو هم که می پذیرن اگه.. :دی

کل درآمد زندگی بابای تو که خوبه، کل درآمد خاندان ما از ابتدای قرن بیستم تا حالا هم انقدر نمی شه. همینه که سر یه سال واسه خودشون و باباشون خونه و ماشین ضدگلوله می خرن دیگه. الکی که نیست برادر من...

آره حتما طرز فکر من و تو خیلی بهشون نزدیکه... باید ببینیشون!

*** در ضمن، اون صحنه رد شدن قطار هم آخر فیلم نیست. درست وسطشه!

منا دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 14:12 http://8daily.blogsky.com/

خدا رو شکر که اوضاعت رو براهه

حسین دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 13:10 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

سلام. کامنتت یه جوریه آدم شک می کنه واقعا خودت نوشتی یا از copy/pasteها انجام دادی...

به هر حال مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد