پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

سرزمین پدربزرگ ها

کار با دو گروه خیلی سخته: بالای ۷۰ و زیر ۱۰ سال.

خیلی سخته که مجبور بشی یه نما که توش یه پیرمرد ۷۵ ساله بازی می کنه و باید در حال پایین اومدن از پله ها دیالوگ بگه رو هشت بار تکرار کنی. احساس می کنم اگه بگم یه بار دیگه می گیریم، طرف همونجا یه سکته ناقص رد کرده.

از طرف دیگه کار با بچه هام خیلی سخته. همیشه باید سعی کنی یه راه هایی پیدا کنی که با کلک، بازی مورد نظر دربیاد. سر فیلمبرداری "احضار" یه پسر ۹ ساله بازی می کرد به اسم پرهام هروی که باید توی یکی از پلان ها با دقت به جایی خیره می شد و توی تاریکی دنبال چیزی می گشت. هر کار کردیم در نیومد. مصنوعی می شد.

کاری که من کردم این بود که به فیلمبردار گفتم یواشکی بره ضبط. بعد رفتم همون جایی که باید پسربچه نگاه می کرد ایستادم و شروع کردم براش توضیح دادن که چطور نگاه کنه تا بازیش طبیعی دربیاد. چون جایی که ایستاده بودم رو کاملاً تاریک کرده بودیم و پرهام مجبور می شد برای دیدن من با دقت بهم نگاه کنه، به همین سادگی پلانی که می خواستم دراومد.

مدتی پیش یه فیلمنامه بلند نوشتم به اسم "سرزمین پدربزرگ ها". یه داستان خیالی فانتزی با این فرض که به محض اینکه کسی پدربزرگ می شه براش یه نامه میاد از طرف "کارخونۀ قصه سازی" که بطور کاملاً محرمانه بهش آدرس می دن برای بازدید از کارخونه و فروشگاه قصه ها. پدربزرگ ها به اون فروشگاه می رن و برای نوه هاشون قصه می خرن تا شب ها براشون تعریف کنن. وقتی دو تا دوست قدیمی، که اتفاقا همزمان نوه دار شدن، نامه ها رو دریافت می کنن و به محل کارخونه می رن می بینن کارخونه تعطیله و هیچ قصه ای هم توی فروشگاه نیست. اونا باید به یه سفر دور و دراز برن تا ببینن چه اتفاقی افتاده و چرا دیگه قصه ای فروخته نمی شه... وقتی به سرزمین پدربزرگ ها می رسن می بینن تمام کاراکترهای قصه های قدیمی ایرانی توسط یه اژدهای بدذات که دوست نداره هیچ قصه ای برای بچه ها تعریف بشه زندانی شدن و حالا اون پدربزرگ ها باید با این اژدها بجنگن و قصه ها رو آزاد کنن...

این فیلمنامه داستان کودکانۀ قشنگی داره، اما از وقتی نوشتم هیچ جا ندادمش. فقط فکرشو می کنم اگر، فقط اگر، یه روزی خدای نکرده جایی تصویب بشه من چه جوری دو ماه سر صحنه با دو تا پیرمرد و پونزده تا بچه سر و کله بزنم؟!

خودم که بعید می دونم هیچوقت برم سراغش، اما اگه کسی بخواد این فیلمنامه رو استعمال کنه حاضرم بدم بهش.

نظرات 8 + ارسال نظر
محسن جمعه 2 مهر 1389 ساعت 20:11 http://sedahamoon.blogsky.com/

یعنی ممکنه کف دست من و یک دوستم به اسم دارا رو توی هالیود بزارن؟ شک دارم. خودمون که می بنیم فکر کنم اثر ماتحتمونو توی شهرک غزالی بزارن. البته اونم بد نیست. بالاخره تا زنده ایم اثر یه جاییمون باید یه جایی باشه دیگه. مگه نه؟

فکر می کنین نقش بستن اثر ماتحت یه نفر در شهرک غزالی هم نه، حتی شهرک سینمایی دفاع مقدس کم افتخاریه؟ می دونین تابحال فقط اثر ماتحت تعداد محدودی از هنرمندان اونجا ثبت شده؟

در ضمن، ما منتظریم تا اولین باری که با هم شمال بریم یه فیلم بسازیم با بازی شما و اون دوستتون به اسم دارا بعنوان لید آکتور. فیلمنامه ای براش می نویسیم که از روش بعدا یه پارانورمال اکتیویتی ۲ دربیاد... البته یه کم رمانس هم داره، اکتورس این لیدینگ رول هم کسی نیست جز عمه حوا! می شناسینش که؟!!!

همون جمعه 2 مهر 1389 ساعت 15:28

یاد اون فیلمه افتادم که یه کارخونه ی اسباب بازی فروشی بود و فکر کنم داستین هافمن هم توش بازی کرده بود...
قهوه تلخ علی الحساب ۵۰۰ هزار نسخه فروخته...به به...به به...

چند سری اول به بالای ۵۰۰هزار هم می رسه. باید منتظر هفته های هفتم هشتم به بعد باشیم... با شناختی که از خودمون دارم، بازار کپی آنچنان داغ می شه که خود مهران مدیری هم برای داداشش کپی می کنه می فرسته خارج!

سونیا پنج‌شنبه 1 مهر 1389 ساعت 11:29 http://allalone.blogsky.com

داستانش خیلی جالبه،بچه بوذم عاشق این جور فیلما بودم ولی یهو یاد این فیلمای ایرانی با جلوه های کامپیوتری افتضاح افتادم که جدیدا صدا و سیما واسه بچه ها پخش می کنه! اگه خودتون نمی سازینش ندین به یکی دیگه این بلا را سرش در بیاره!

اصلا شاید حالا حالاها زیرساخت لازم برای ساخت چنین فیلم هایی توی ایران فراهم نباشه. شایدم هیچوقت نشه. اصلا دوست ندارم فیلمنامه ام بشه یه چیزی مثل این فیلمایی که توی سوپرمارکت ها می فروشن.

شایدم تغییرش دادم به یه فضای خارجی و اصلا بردمش هالیوود! خدا رو چه دیدی؟ یه وقت دیدی شد!

محسن چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 18:58 http://after23.blogsky.com

اصلن ما چه کار به روح حاکم بر پست داریم. یه فیلمنامه پیدا کردیم که برای ما دوتا نقش داره توپ. بعدشم ما رو به بازی نمیگیرن. مگه ما چقد از عمرمون مونده.
بعدها باید روی سنگ قبرمون بنویسن. دو دوستی که بهترین بازیگران تمام ادوار بودند ولی هیچ کس آن ها را به بازی نگرفت.
بعدشم مردم رد میشن و میخونن و میگن:
آخی. حیونکییا.

شاید هم یه روزی این فیلمو اسپیلبرگی، پیتر جکسونی کسی ساخت و شماهام توش بازی کردین و با همین یه فیلم اسم و اثر کف دستتون رو روی خیابون مشاهیر توی هالیوود روی سنگ حک کردن و جاودانه شدین!

هیچ چیزی دور از ذهن نیست...

محسن چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 15:52 http://after23.blogsky.com

عاق والدینت می کنیم. میریم میگیم به استیون و وودی و باقی هالیوودیا که بد تر از فردزینه مان باهات برخورد کنن. حالا ببین.
اصلن از حالا به فیلمت صفر از ده می دم. توام با اون دکورای کامپیوتریت.

حالا خوبه اصلا روح حاکم بر پست من این بود که می خوام فیلمنامه رو بدم یکی دیگه استعمال کنه! منکه نمی سازمش، برین با کارگردانش توافق کنین!

محسن چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 00:50 http://sedahamoon.blogsky.com/

یعنی با من و اون دوستم به اسم دارا هم می خوای نرم افزاری کار کنی؟ یعنی یکی دو تا عسک ازمون بندازی و بعدشم بری با کامپیوتر باقیشو تموم کنی و دوزارم دستمزد بهمون ندی؟

:)

محسن سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 14:20 http://after23.blogsky.com

من و یک دوستم به اسم دارا میتونیم نقش پدر بزرگا رو بازی کنیم. زیادم اذیتت نمیکنیم. برو و تمام وقتتو بزار روی بچه ها. تازشم شاید خودمونم کمکت کردیم.
ولی میدونی چقدر دکور می خواد؟

دکور واقعی که نه، ولی کلی گرافیک کامپیوتری می طلبه.

محمد سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 14:03 http://mohamed.blogsky.com/

وقتی داشتی موضوع قصه رو میگفتی من ناخوداگاه یه جور فضای انیمیشنی میدیدم.یعنی مثلا از یه جایی به بعد اون بابابزرگا انیمیشن میشن و میرن به جنگ اژدها و اونوقت کلی کار تو راحت میشه! چون صد بارم که کرکتر پدر بزرگ رو از بالای برج اژدها بندازیش پایین هیچیش نمیشه.دیدی راهکار دادم برا کم شدن زحمتت.پس خودت بسازش.)

پرهام رو خوب یادمه. واقعا کار کردن با بچه ها یه هنره.ولی واقعا کار کردن با باباش سخت تر بود.)))

وااااای یادته؟!

عجب روزی بود فیلمبرداری دزدکی خارج شهر کنار اون مجموعه باستانی...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد