پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

خواننده ای به نام هیرسا!

حتما تازگی ها ویدئوی "هیرسا" رو دیدین، آهنگ "دل ما". 



اولین باری که این کلیپ رو دیدیم کلی بحث داشتیم که ایشون دختر هستن یا پسر! قیافه و فرم هیکلش بیشتر به پسرها می خوره اما حرکات و صداش به دخترها.


بعد هر جا رفتیم دیدم بقیه هم هر دفعه با دهن باز بهش نگاه می کنن و در عجبن که دختره یا پسر و اصلاً چرا اینجوریه. جالب اینکه همه می گن ازش بدمون میاد اما تا ته کلیپ رو با دقت تماشا می کنن! چون من اصولاً باید از همه چی سر دربیارم، با یه کم جستجو موضوع رو برای خودم روشن کردم! حالا اینجام می نویسم حالشو ببرین:


مهمترین مطلب اینکه هیرسا پسره، متولد ۶۶ تهرانه و ساکن میدون هروی! "دل ما" دومین آهنگشه (اولیش "نیاز" بود) و الان داره روی سومین آهنگش کار می کنه که بعد از عید میاد بیرون.


حالا اینا به کنار، برام جالب بود حجم کامنت هایی که توی وبلاگ های مختلف طرفداران هیرسا درج شده. از دخترهایی که براش می میرن گرفته تا پسرهایی که قربون صدقه اش می رن و می گن کاش ما هم شبیه تو بودیم. از هر دو دسته هم براش شماره تلفن گذاشتن که...!


من بخاطر نوع کارم پسر و دخترهای دو جن سی، ترنس و emo زیاد دیدم و مشکلی هم باهاشون نداشتم، ولی تعداد زیاد طرفداران هیرسا برام خیلی جالبه.


* این پست مربوط به بیشتر از شیش سال پیشه، زمانی که تازه برای اولین بار هیرسا رو دیدم. بنابراین نظرم نسبت بهش به همون تاریخ مربوط میشه: 8 اسفند 1388. ظرف سال های گذشته، چند آهنگ دیگه هم از هیرسا شنیدم که به نظرم آهنگ های خوبین. صدا و نحوۀ خوندنش به سلیقۀ شخصی من نزدیک نیست، اما به نظرم هیرسا استعداد زیادی در خوانندگی داره که اگر بیشتر و جدی تر فعالیت کنه می تونه موفق تر از حالا باشه. نحوۀ آرایش و لباس پوشیدنش هم به هر حال طرفداران خودشو داره.


** این پست یکی از پر بازدیدکننده ترین پست های وبلاگم بوده و هنوز هم نظراتی براش گذاشته میشه. لطفاً در نظراتتون از توهین و فحش خودداری کنین، در غیر اینصورت تایید نمی کنم.



ساخت موزیک ویدئوی حرفه ای (کلیک کنید)

تخیلات یک ذهن عصیانگر

...بالاخره تصمیم گرفتم بزنم بروم به دیار غربت. تصمیم گرفتم دیگر اصلاً به خانه مان برنگردم و دیگر به هیچ مدرسه ای نروم. تصمیم گرفتم فقط فیبی را ببینم و ازش خداحافظی بکنم و پول های عیدیش را بهش پس بدهم و بعد منزل به منزل بروم به طرف مغرب. 

ادامه مطلب ...

یک شاخه نیلوفر / حلالم کن

اخیراً دو آلبوم بیرون اومده که هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو دارن: "یک شاخه نیلوفر" از محسن چاووشی و "حلالم کن" از سام اسدی.

یک شاخه نیلوفر: محسن چاووشی بالاخره موفق شد از وزارت ارشاد ایران مجوز بگیره و اولین آلبوم رسمیش رو وارد بازار کنه. بعد از ماجرای فیلم "سنتوری" (مهرجویی) خیلی از کسانی که چاووشی رو نمی شناختن بهش علاقمند شدن و هنوز هم آهنگهای این فیلم همه جا (از ضبط ماشین ها گرفته تا زنگ موبایل) شنیده می شه.

آلبوم یک شاخه نیلوفر از ۱۲ آهنگ جدید تشکیل شده که همۀ اونها کاملاً با سبک محسن چاووشی همخونی داره و طرفدرانش رو راضی می کنه. آهنگ هایی مثل "یک شاخه نیلوفر"، "چرا"، "هفته های تلخ من" و "ناز" به سبک پاپ و با ضرباهنگ تند ساخته شدن و مثل همیشه پر از گله و شکایت هستن:

بدون تو سنگم، کنار تو ابرم / بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم 

اگه یه روز مُردم، بیا و گریه کنان / یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم!

آهنگ ها به شکلی کاملاً حرفه ای ساخته و تنظیم شدن. استفاده از تار و سنتور در کنار سازهایی مثل جاز و بیس حال و هوای خاصی به ترانه ها داده که به نظر من زیبایی و تاثیر ترانه ها رو چندین برابر کرده.

حلالم کن: آلبوم جدید سام اسدی جزو معدود آلبوم هاییه که اخیراً شنیدم و تحسینش کردم: اشعار زیبا، آهنگ های خوب و صدای فوق العاده با احساس. کاملاً مشخصه که گروه برای این آلبوم زحمت کشیده و برای تک تک ترانه ها وقت گذاشتن:

مگه می شه بود و باورت نداشت؟ / مگه می شه بود و عاشقت نبود؟ 

مگه می شه گفت و غیر از تو نوشت؟ / مگه می شه خوند و غیر از تو سرود؟

این آلبوم از ۱۰ آهنگ تشکیل شده که به نظر من ترانه های "مگه نه"، "به عشق تو"، "حلالم کن"، "اشتباه کردی" و "آرزوی محال" از زیباترین آهنگ هاش هستن.

این روزها که اغلب آهنگ ها بصورت گروهی و به سبک رپ خونده می شه، شنیدن چنین آهنگ های پراحساسی لطف خاصی داره که نشون می ده هنوز هستن خواننده هایی که تنها با جور کردن قافیه های "شیشه" و "همیشه" و "نمی شه" آلبوم بیرون نمی دن و برای کارشون ارزش قائلن.

هری پاتر و قدیسان مرگبار

مطمئنا تمام طرفداران کتاب های هری پاتر منتظرن هر چه زودتر ترجمۀ جلد هفتم (و آخر) تموم بشه و به بازار بیاد. جلد شیشم (شاهزادۀ دورگه) یه جورایی نصفه نیمه تموم شد و فعلا رفتیم توی خماری که هری چطوری می خواد بدون کمک دامبلدور چهار تا جان پیچ دیگۀ ولدمرت رو پیدا کنه و از بین ببره؟

نسخۀ انگلیسی کتاب رو می شه میدون انقلاب پیدا کرد که البته گرونه؛ مشکل اینجاس که این بار خیلی نمی شه به ترجمه دلخوش بود. از قسمت پنجم (فرمان ققنوس) به بعد که هری و دوستاش یه کم بزرگ شدن، یه ماجراهای عشقی کوچیکی هم مطرح شده که نمی دونم چرا توی ترجمه ها سانسورش می کنن.

 

مثلا توی جلد شیشم جایی که هری و رون، جینی و دین توماس رو توی راهروی گریفیندور در حال بوسیدن می بینن ترجمه کردن "در حال راز و نیاز"! یا جایی که بعد از مسابقۀ کوئیدیچ هری و جینی همدیگه رو می بوسن کلا سانسور شده!

 

الان چند تا ناشر در حال ترجمۀ جلد هفتم هستن و سر اینکه کی زودتر می ده بیرون دارن با هم رقابت می کنن. یکی از اونها کار جالبی کرده و هر فصلی که ترجمه می شه رو بصورت کامل و بدون سانسور بصورت فایل pdf قابل داونلود می ذاره روی وب سایتش. البته ترجمه ها ابتدایی هست و نیاز به ویرایش داره، اما برای خوابوندن حس کنجکاوی خیلی خوبه. آدرسش اینه:

 

http://inthe7.blogsky.com

هری پاتر: The Boy Who Lived

چند هفته اس که قسمت پنجم از فیلم های هری پاتر به نام "فرمان ققنوس" به سینماها اومده و تمام طرفدارانش رو به سالن ها کشونده. خبر مهمتر، انتشار هفتمین و آخرین قسمت کتاب هری پاتر (Deathly Hollows) هست که اون هم چند هفته پیش بیرون اومده و تا همین امروز چندین میلیون نسخه فروش کرده.

 Harry Potter and the Order of the Phoenix

اینکه چرا هری پاتر به پدیده تبدیل شد رو باید از جنبه های مختلف بررسی کرد که البته من قصد اینکار رو ندارم. اما خود من بعنوان یکی از طرفداران پر و پا قرص کتاب های هری پاتر – که از همون اول تا حالا همه شون رو خونده ام و باهاشون کلی حال کردم – فکر می کنم دلیلش اینه که هر خواننده ای می تونه بخش هایی از کودکی (یا بهتره بگم تخیلات و هیجانات کودکی) خودش رو توی این کتاب ها پیدا کنه.

 

کتاب اول، داستان سال اول بچه ها در این مدرسه اس (که از ۱۱ سالگی واردش می شن). کتاب دوم، سال دوم و به همین ترتیب تا کتاب هفتم که پایان دوران مدرسه اس. لرد ولدمرت که شخصیت منفی این کتاب هست هر بار به شکلی وارد می شه تا اهداف شوم خودش رو پیش ببره که با مقاومت هری و دوستانش مواجه می شه.

 

خانم رولینگ دنیایی خلق کرده به موازات دنیای حقیقی به نام دنیای جادوگران. دنیایی که در اون بچه ها به هاگوارتز (مدرسه علوم و فنون جادوگری) می رن و باید درس های خاص خودشون رو بگذرونن. همه چیز در این دنیا از نو خلق شده و به تمام جوانب (با دقت تمام) پرداخته شده. حتی بازی خاصی که جادوگران انجام می دن (به نام کوئیدیچ) قوانین و مقررات خودش رو داره و کاملا مشخصه که برای همین یک مورد کلی فکر شده.

 

شخصیت ها و اسامی جالبی در کتاب ها وجود داره مثل "مرگ خوار"، "دیوانه ساز"، "زندان آزکابان"، "وزارت سحر و جادو"، "کمیتۀ مقابله با جادوی سیاه"،... . از خانم رولینگ دربارۀ انتخاب اسامی سوال کردن که گفته اغلب نام ها رو از روی اسامی کشیش های قرون وسطا پیدا کردم (اسم هایی مثل لوسیوس مالفوی، دراکو، دامبلدور، کوئیریل،...) و اسم شخصیت های کاملا مثبت کتاب رو هم با حرف H شروع کردم (هری، هرمانی و هاگرید).

 

هری پاتر در ایران هم طرفداران خودش رو داره و من خیلی ها رو می شناسم که هر فیلم یا کتاب جدیدش رو با ولع تمام بدست میاره. مثل الهام که هر چی پول داشت داد کتاب هری پاتر خرید و از انقلاب تا شهرک اکباتان پیاده رفت! یا ترانه که تمام اسم ها و جادوها رو حفظه، کافیه بگیم "وینگادیوم لاویوسا" تا بگه در چه موقعیتی بکار می ره!

 

نسخۀ انگلیسی کتاب هری پاتر ۷ توی بازار پیدا می شه (با قیمت ۳۴ هزار تومن) و ۶۰۰ صفحه اس. من هنوز این کتاب رو نخوندم ولی Anna (یکی از دوستان کاناداییم که کتاب رو خونده) بهم گفته که آخرش چی می شه! آخرش هری...

آخه دختر، چرا می کنی کل کل؟!

یه دادگاه در پاکستان حکم به سانسور یه آهنگ داد!

آدم اینا رو می شنوه یه کم به مملکت خودش امیدوار می شه!

ظاهرا یکی از خواننده های معروف پاکستانی به نام "ابرارالحق" یه آهنگ خونده که توش اسم "پروین" رو میاره. یه دختری هم توی لاهور رفته شکایت کرده که سر کلاس پسرها اذیتم می کنن و وقتی رد می شم این آهنگ رو برام می خونن! دادگاه هم حکم داده که ابرارالحق باید اسم "پروین" رو از توی آهنگش دربیاره!

اصولا این قسمت از دنیا اتفاقاتی می افته که نمونه اش هیچ جای دیگه پیدا نمی شه!

 

فکر می کنین توی آهنگ های ایرانی برای چند تا اسم دختر شعر خونده شده؟

 

تا حالا با کمک دوستان شده ۸۰ تا اسم:

 

نیلوفر، شقایق، لیلا، آمنه، سپیده،

شیرین، بهاره، نازنین، نگار، فرنگیس،

شهلا، سایه، ژینا، زلیخا، مریم،

گلنساء، بهناز، یاسمن، فریده، پری،

زهره، مهین تاج، عافت، شهپر، مهوش،

پریوش، ریحان، گلی، حمیده، شیوا،

لاله، سحر، بهار، ترانه، نسترن،

سوگل، دوریس، فریبا، فیروزه، شمسی

سوگند، گلنار، عسل، هانی، ماری،

فاطمه، لیلی، فرشته، دریا، گلپری،

رویا، سایه، زینو (زینب)، حنا، Hena،

آرزو، ستاره، آلاله، پونه، شادی،

شبنم، نوشین، پریچهر، گلناز، نازی،

طلا، طناز، شراره، گل اندام، آهو،

بانو، سکینه، خورشید، بنفشه، نیره،

غزل، الهه، ربابه، پرستو، مهتاب

 

 بابا ایول! بازم هست؟؟؟

ارتباط تایتانیک با هزاردستان!!!

پدرخوانده، ایندیانا جونز، از کرخه تا راین، جنگ ستارگان، فهرست شیندلر، تایتانیک، هزاردستان، ماموریت: غیرممکن، دسپرادو و کریستف کلمب!

 

این فیلم ها چه ربطی به هم دارن؟ هیچی؟

خب ظاهراً ربط ندارن؛ نه در سوژه و نه در ساختار. اما ربطشون در موسیقیشونه! هر کی یه کم فیلمباز باشه می تونه موسیقی همه شون رو از حفظ بزنه.

من از هر فیلمی که می بینم یه چیزیش – پررنگ تر از سایر موارد – یادم می مونه. مثلاً موضوع خاص فیلم، بازی فلان بازیگر، جلوه های ویژه، گریم،... (البته بعضی وقتا هم سعی می کنم فقط اسم فیلم یادم بمونه که یه وقت خدای نکرده اشتباهی دوباره نبینم!).

بعضی فیلم ها چنان موسیقی زیبایی دارن که تا سال ها بعد از دیدن فیلم می تونیم تم موسیقیش رو پیش خودمون زمزمه کنیم.

نمونۀ اینچنینی در فیلم های ایرانی زیاد نیست، اما فکر می کنم موسیقی هزاردستان و از کرخه تا راین رو همه بلد باشن بزنن. موسیقی فیلم "نرگس" (رخشان بنی اعتماد) رو هم بعد از 15 سال (که فقط یکبار در سینما دیدم) هنوز یادمه.

موسیقی یکی از اجزای مهم فیلمه که تنها در صورتی می تونه موفق باشه که "همراه" فیلم باشه، نه "سوار" بر فیلم. یه نظریه اینه که موسیقی خوب اونیه که شنیده نشه، که من اینو قبول ندارم. به نظر من موسیقی فیلم باید به شکلی ساخته بشه که بتونه بدون "جلب توجه" به حس هر صحنه کمک کنه. در فیلم های قدیمی هر جا که دیالوگ نبود موسیقی میومد (مثل آواز خوندن ترکمن ها که موقع خوندن، ساز قطع می شه!) اما الان در خیلی از فیلم ها (مثل آپوکالیپتوی مل گیبسون) موسیقی به افکت تبدیل شده و از ملودی خبری نیست.

از بین فیلم های اخیری که دیدم، از موسیقی سری فیلم های Saw (مخصوصاً آخریش) خیلی خوشم اومد. به نظرم خیلی استادانه طراحی شده و نقش مهمی در انتقال حس هیجان و وحشت به بیننده داره. شخصاً فکر می کنم ساختن موسیقی عاشقانه ساده ترین و دلهره آور سخت ترین کار باشه.

می دونین چی فکر می کنم؟ فکر می کنم کمتر از پنجاه سال دیگه سینماها طوری طراحی می شن که هر بیننده با توجه به حسی که از دیدن هر صحنه داره موسیقی خاص خودشو می شنوه... (اینو اینجا می نویسم بایگانی بشه، بعداً که این سیستم اختراع شد ملت بگن این دیگه عجب نابغه ای بوده!)